جدول جو
جدول جو

معنی علی وفایی - جستجوی لغت در جدول جو

علی وفایی(عَ یِ وَ)
ابن عبدالبر حسنی شافعی. مشهور به وفایی وملقب به جمال الدین. فقیه و صوفی و محدث بود. وی در سال 1170 هجری قمری متولد شد و در سال 1211 هجری قمری درمدینه درگذشت. او راست: 1- تحفهالافکار الالمعیه بشرح السبط للرحبیه. 2- دلیل السالک الی مالک الممالک. 3- الزهره العلیا فی التخدیر من متاع الحیاه الدنیا. 4-عمدهالابرار فی احکام الحج و الاعتمار. 5- المنح الالهیه بشرح بعض الاوراد البکریه. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ وَطْ طا)
ابن محمد الشیخ بن ابی زکریا یحیی وطاسی بادسی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابوحسون. وی سومین و آخرین تن از ملوک بنی وطاس در فاس بود و در سال 932 هجری قمری پس از درگذشت برادرش محمد بن محمد به پادشاهی رسید. ولی برادرزاده اش احمد بن محمد بر او شورش کرد و وی را دستگیر ساخت تا در سال 956 هجری قمری سعدی ها که امیر مراکش بودند بر فاس مستولی شدند، در این هنگام او به جزائر فرار کرد و ترکان آنجا را با وعده های بسیار با خود همراه ساخت و به سرکردگی ’صالح پاشای ترکمانی’ درسال 961 هجری قمری بر فاس دست یافت. ولی سلطان محمد شیخ سعدی که از علی وطاسی شکست خورده بود سپاهی آماده ساخت و بر فاس حمله کرد و ابوحسون را در محلی به نام مسلمه به قتل رساند. (961 هجری قمری) و با کشته شدن او دولت وطاسی ها نیز منقرض گشت. (از الاعلام زرکلی)
ابن یوسف بن زیان وطاسی. مکنی به ابوحسون. وزیر عبدالحق بن عثمان در فاس. وی درسال 852 یا 853 هجری قمری پس از مرگ یحیی بن زیان وزیر، به وزارت رسید و تا سال 865 هجری قمری که به طور ناگهانی درگذشت، در وزارت باقی بود. (از الاعلام زرکلی ازالضوء اللامع سخاوی ج 6 ص 52 و جذوهالاقتباس ص 336)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ وَ)
ابن جابر بن عامر مالکی وفایی. نسب شناس بود. او راست: مناهل الصفا باتصال نسب السادات بالنبی المصطفی، که در سال 1140 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَ)
وی از وزرا بود و در سال 906 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- بدائع الوسط. 2- محبوب القلوب فی الاخلاق. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 203 و 1611)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ وِ)
ابن مظفر بن ابراهیم، و یا هدیه بن عمر بن یزید کندی اسکندرانی دمشقی. متوفی در 716 هجری قمری رجوع به علاءالدین (ابن مظفر) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن محمد بن ابی زکریا یحیی وطاسی بادسی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابوحسون. از ملوک بنی وطاس در فاس. رجوع به علی وطاسی شود
ابن محمد بن حسین بن عبدالکریم بن موسی بن عیسی بن مجاهد بزودی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به فخرالاسلام. رجوع به علی بزودی شود
ابن محمد بن عقیل حنبلی عالمی بغدادی، مکنّی به ابوالفاء. رجوع به علی ظفری (ابن عقیل بن محمد...) و به ابوالفاء (علی بن...) شود
ابن محمد بن علی بن ابی المعالی الصغیربن ابی المعالی الکبیر طباطبائی اصفهانی کاظمی حائری شیعی امامی. رجوع به علی طباطبائی شود
ابن محمد بن عباس بن شیبان دمشقی حنبلی، مشهور به ابن اللحام و ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی دمشقی شود
ابن محمد بن محمود بن ابی العزبن احمد بن اسحاق بن ابراهیم کازرونی بغدادی شافعی، ملقّب به ظهیرالدین. رجوع به علی کازرونی شود
ابن محمد بن ابراهیم بن عبدالرحمان بن ضحاک فزاری، مشهور به ابن مقری یا ابن بقری و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی فزاری شود
ابن محمد بن سلیم مصری، ملقب به بهاءالدین و مشهور به ابن حنا، وزیر الظاهربالله فاطمی. رجوع به علی مصری (ابن محمدبن...) شود
ابن محمد بن سلیمان بن علی بن سلیمان بن حسن انصاری غرناطی، مشهور به ابن الجباب و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی انصاری شود
ابن محمد بن شاه ظاهری بغدادی، مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به ابن الشاه الظاهری و نیز به علی بن محمد بن الشاه الظاهری... شود
ابن محمد بن علی بن محمد علوی عمری شجری، ملقّب به نجم الدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن صوفی. رجوع به علی شجری شود
ابن محمد بن حسین بن محمد بن عمید، مکنّی به ابوالفتح و ملقّب به ذوالکفایتین. فرزند ابن عمید. رجوع به علی ذوالکفایتین شود
ابن محمد بن محمد بن محمد بن خلف بن جبریل منوفی مصری شاذلی، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی منوفی شود
ابن محمد عمرانی (یا علی بن عمران) ، مکنّی به ابوالحسن. ممدوح منوچهری دامغانی شاعر. رجوع به علی عمرانی (ابن محمد...) شود
ابن محمد بن ابی قاسم بن محمد بن فرحون تونسی مدنی مالکی، مکنّی به ابوالحسن، و مشهور به ابن فرحون. رجوع به علی تونسی شود
ابن محمد بن علی الرضاعلیهم السلام، ملقّب به نقی. دهمین امام از ائمۀ شیعۀ اثناعشری. رجوع به ابوالحسن (علی النقی...) شود
ابن محمد بن موسی بن سعید بن مهدی انباری مکنّی به ابوالقاسم و ملقب به حسنس و مشهور به ابن صفدان. رجوع به علی حسنس شود
ابن محمد بن علی بن سکون حلی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن سکون. رجوع به علی حلی (ابن محمد بن محمد بن علی...) شود
ابن محمد بن مکی عاملی جزینی، ملقّب به ضیاءالدین و حسام الدین و رضی الدین و مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به علی جزینی شود
ابن محمد بن ابی بکر بن شرف ماردینی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی ماردینی (ابن محمدبن...) شود
ابن محمد بن احمد بن عمر بن ابی زرع، مکنّی به ابوالحسن یا ابوعبدالله و مشهور به ابن ابی زرع. رجوع به ابن ابی زرع شود
ابن محمد بن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم بن یحیی کتامی، مشهور به ابن قطان و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی کتامی شود
ابن محمد بن علی بن اسماعیل بن محمد بن علی بن احمد بن هاشم بن علوی بن حسین غریقی موسوی بحرانی. رجوع به علی موسوی شود
ابن محمد بن علی بن عبدالرحمان بن عراق شامی حجازی شافعی، ملقب به سعدالدین و مشهور به ابن عراق. رجوع به علی حجازی شود
ابن محمد بن مکی بن عیسی بن حسن بن عیسی شامی عاملی جبلی، ملقب به نجیب الدین و مشهور به ابن مکی. رجوع به علی شامی شود
ابن محمد بن اسماعیل بن علی بن احمد بن محمد بن اسحاق اسبیجابی سمرقندی، ملقّب به بهاءالدین. رجوع به علی اسبیجابی شود
ابن محمد بن عبدالرحمان بن خطاب مغربی مصری باجی شافعی، ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی باجی شود
ابن محمد بن محمد بن وفا قرشی انصاری سکندری شاذلی مالکی، مشهور به ابن وفا و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قرشی شود
ابن محمد بن یوسف خروفۀ اندلسی رندی نحوی. رجوع به علی اشبیلی (ابن محمد بن علی بن محمد بن ... مشهور به ابن خروف) شود
ابن محمد بن رضا بن محمد بن حمزۀ حسینی موسوی طوسی مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن دفترخوان. رجوع به علی طوسی شود
ابن محمد بن علی ابن وهب بن مطیع قشیری شافعی، ملقّب به محی الدین و مشهور به ابن دقیق العید. رجوع به علی قشیری شود
ابن محمد بن ابراهیم بن عمر بن خلیل شیحی بغدادی، ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی شیحی شود
ابن محمد بن علی بن احمد بن مروان عمرانی خوارزمی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن عمرانی و علی عمرانی شود
ابن محمد بن احمد بن جدیدبن علی بن محمد بن جدید حضرمی تریمی شافعی، مشهور به ابن جدید. رجوع به علی حضرمی شود
ابن محمد بن احمد بن یوسف بن محمد هیثمی طبناوی قاهری مالکی اشعری، ملقّب به نورالدین. رجوع به علی طبناوی شود
ابن محمد بن عبدالرحمان اجهوری مصری مالکی، مکنّی به ابوالارشاد و ملقّب به نورالدین. رجوع به علی اجهوری شود
ابن محمد بن علی بن محمد بن یونس بیاضی عاملی، ملقّب به زین الدین و مکنّی به ابومحمد. رجوع به علی بیاضی شود
ابن محمد بن علی کیاهراسی طبرستانی شافعی، ملقّب به عمادالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی کیاهراسی شود
ابن محمد بن محمد بن علی بن احمد بن حجر عسقلانی مصری کنانی شافعی مشهور به ابن حجر. رجوع به علی عسقلانی شود
ابن محمد سمرقندی، ملقّب به علاءالدین و معروف به ملاعلی قوشچی و یا فاضل قوشچی. رجوع به علاءالدین قوشچی شود
ابن محمد بن جعفر بن حسین بن محمد بن صباح حمیری یمنی، پدر حسن صباح. رجوع به علی حمیری (ابن محمدبن...) شود
ابن محمد بن عبدالکریم بن دینار بصری واسطی کاتب، مکنّی به ابوالحسین. رجوع به علی بصری (ابن محمدبن...) شود
ابن محمد بن علی بن محمد بن علی بن عبدالله یمنی صنعانی حنبلی، مشهور به ابن شوکانی. رجوع به علی شوکانی شود
ابن محمد بن علی نحوی استرآبادی فصیحی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن ابی زید محمدبن...) شود
ابن محمد بن ابراهیم بن عبدالله بن مالک بن عباد نفزی رندی مالکی، مشهور به ابن عباد. رجوع به علی نفزی شود
ابن محمد بن ابراهیم بن علان، مکنّی به ابوالحسن. از محدثین امامیه زمان غیبت صغری. رجوع به علان کلینی شود
ابن محمد بن ابی بکر بن عبدالله بن مفرج انصاری اسکندری شافعی، ملقّب به شمس الدین. رجوع به علی انصاری شود
ابن محمد بن احمد بن عبدالله بن محمد بن علی باجی اندلسی مالکی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی باجی شود
ابن محمد بن احمد بن محمد بن عبدالله بن عباد عبادی هروی شافعی مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عبادی شود
ابن محمد بن حسن بن یوسف بن یحیی مصری، ملقّب به کمال الدین و مشهور به ابن النبیه. رجوع به علی مصری شود
ابن محمد بن عبدالرحمان بن احمد بن محمد بکری صدیقی مصری شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بکری شود
ابن محمد بن عمید، مکنّی به ابوالفتح. رجوع به ابن عمید (ابوالفتح...) و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 425 شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
صفت بی وفا. بدعهدی. (ناظم الاطباء). مقابل باوفائی ووفاداری. زنهارخواری. (یادداشت مؤلف) :
که دانست از تومرا دید باید
بچندان وفا اینهمه بی وفایی.
فرخی.
هر روز جهان به جانرباییست
انصاف ده این چه بی وفاییست.
نظامی.
چون کز تو وفاست بی وفایی
پیش تو خطاست بی خطایی.
نظامی.
شد دشمن تو ز بی وفایی
چون بازبرید از آشنایی.
نظامی.
بخوبان دل مده حافظ ببین آن بی وفاییها
که با خوارزمیان کردند ترکان سمرقندی.
حافظ.
نمی خورید زمانی غم وفاداران
ز بی وفایی دور زمانه یاد آرید.
حافظ.
مگر که لاله بدانست بی وفایی دهر
که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد.
حافظ.
، ناسپاسی، غدر و خیانت، ناپایداری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
علی... شاعر عثمانی در قرن دهم هجری و از استانبول بود. نخست سمت منشیگری پیاله پاشا وزیر ثانی را داشت و پس از آن صاحب مقام بزرگی شد و به ثروت بسیاری نایل گردید. این بیت از اوست:
ای لاله خدگل ایله نیجه تشبیه ایده م سنی
سن پادشاه عالم او درویش گلشنی.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رِ)
ابن مبارک بن حسن بن احمد بن ابراهیم واسطی رفاعی، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی واسطی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن عبدالله بهائی دمشقی غزولی، ملقّب به علاءالدین. ادیب بود و در سال 815 هجری قمری دردمشق درگذشت. رجوع به ’غزولی’ و به مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 132. فهرست الخدیویه ج 4 ص 335. الضوءاللامع سخاوی ج 5 ص 254. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1717
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَ)
ابن ثمال خفاجی. امیر بنی خفاجه. وی مردی شجاع و عاقل و کریم بود و ابتدا حمایت کوفه بر عهدۀ او بود ولی پس از مدتی از این سمت معزول گشت و تنها ریاست قبیلۀ خویش راعهده دار شد و در سال 426 هجری قمری به دست برادرزادۀخویش حسن بن ابی البرکات بن ثمال به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی بنقل از کامل التواریخ ابن اثیر ج 9 ص 153)
ابن عبدالله خفاجی، ملقّب به نورالدین. منجم بود و در سال 1200 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- اسراج الانور فی کیفیهالعمل بالربع المقنطر. 2- القول المهذب فی کیفیهالعمل بالربع المجیب. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 771)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رِ)
ابن محمد رومی، مشهور به رضایی. ادیب و شاعر و فقیه بود. وی در قسطنطنیه متولد شد و عهده دار امر قضاء در مصرگردید و در بیست وهشتم صفر سال 1039 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- ادل الخیرات فی الادعیه. 2- الشهاب بطردالذباب. 3- مختصر خریدهالقصر و جریده اهل العصر فی تراجم الشعراء، که آن را ’عودالشباب’ نامیده است. 4- نقدالسائل فی جواب المسائل من الفتوی (یا نقدالمسائل فی جواب السائل). (از معجم المؤلفین) (از الاعلام زرکلی). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: خلاصهالاثر محیی ج 3 ص 187. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 702 و سایر صفحات. فهرس الخدیویه ج 3 ص 144 و ج 4 ص 286. الکشاف اسعد طلس ص 80. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 755
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ طُ)
امیر شیخ علی طغایی، وی از امرای سلطان بدیع الزمان میرزا بود. و وقتی محمدبابرشاه در حال مرگ بود و میخواست بین فرزندان خود و دیگر شاهزادگان، پیمان اتحاد و دوستی بندد، این امیر شیخ علی طغایی نیز در آن مجلس سوگند شرکت داشت. و هنگامی که هرات بدست محمدخان شیبانی فتح شد و بدیع الزمان میرزا منهزم گشت، وی درین معرکه به قتل رسید. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 238 و 296 و 377)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
خيانةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
Faithlessness, Unfaithfulness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
infidélité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
niewierność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
בוגדנות , חֹסֶר נֶאֱמָנוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
вероломство , неверность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
بے وفائی , بے وفائی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
বিশ্বাসঘাতকতা , বিশ্বাসঘাতকতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
kutokuwa na imani, ukosefu wa uaminifu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
ihanet, sadakatsizlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
배신 , 불성실
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
不忠 , 不誠実
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
विश्वासघात , बेवफाई
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
зрада , невірність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
ketidaksetiaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
ความไม่ซื่อสัตย์ , ความไม่ซื่อสัตย์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
trouweloosheid, ontrouw
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
Treulosigkeit, Untreue
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
infidelidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
infedeltà
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
infidelidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی وفایی
تصویر بی وفایی
不忠 , 不忠实
دیکشنری فارسی به چینی